loading...
دانلود یاب
Mohammad بازدید : 537 زمستان 1390 نظرات (0)

مداحی حاج محمود کریمی شب پنجم

شب دردانه امام حسن (ع) فرا رسید. شب عبدالله بن حسن (ع) که جز آخرین افرادی بودی که در ظهر عاشورا به شهادت رسید. فرزند امام حسن که به همراه حضرت قاسم (ع) به نیابت از پدر مظلومشان در عاشورا مردانه از امام حسین (ع) دفاع کردند و جانشان را برای ولی خود فدا نمودند. چرا ما از دو فرزند امام حسن (ع) درس نگیریم و خودمان را فدای ولی خود نکنیم. امروز ما هم صاحب داریم و صاحب الزمان (عج) به رفتار و کردار نیک و پسندیده ما چشم دارد. ما بچه شیعه ها نباید با گناهانمان دل آقا را به درد آوریم. خداوند ما را شیعیان با اخلاص قرار بدهد.


اسلام آوردن طبیب یهودی                                                                                      
یزید پس از شهادت امام حسین (ع) پیش از آن كه به عذاب آخرت مبتلا شود ، در دنیا به درد بی درمانی معذب گردید. یكی از اطبای یهودی را برای معالجه طلب كرد، طبیب نگاهی به یزید كرد  و از روی تعجب انگشت حیرت به دندان گزید. سپس با تدبیر ویژه ای چند عقرب از گلوی او بیرون كشیده و گفت: ما در كتب آسمانی دیده ایم و از علما شنیده ایم كه هیچ كس به این بیماری مبتلا نمی شود، مگر آن كه قاتل پسر پیغمبر باشد ، بگو چه گناهی كرده ای كه به این مرض گرفتار شده ای؟! یزید از خجالت سر را به زیر افكنده و پس از لحظاتی گفت: من حسین بن علی را كشته ام ، یهودی انگشت سبابه خود را بلند كرد و پس ادای شهادتین مسلمان شد و از جای برخاست و به منزل خود رفت ، برادر خود را به دین اسلام دعوت كرد،قبول نكرد؛ ولی همسر او و خویشانش پذیرفتند، همسر برادرش نیز اسلام را قبول كرد و اسلامش را از شوهرش مخفی كرد. در همسایگی او یكی از شیعیان خالص بود كه اكثر روزها مجلس تعزیه داری حضرت سیّدالشهدا (ع) را بر پا می كرد ، آن زن تازه مسلمان در آن مجلس شركت می نمود و بر مصایب اهل بیت عصمت و طهارت می گریست. بعضی از یهودیان جریان را به شوهرش اطلاع دادند ، یهودی گفت: امروز او را امتحان می كنم ، لذا به خانه رفت و گفت: امشب هفتاد نفر یهودی مهمان ما خواهند بود، شرایط میزبانی را آماده و انواع خوردن ها را جهت پذیرایی مهیا كن! بانوی تازه مسلمان خواست مشغول غذا پختن شود، صدای ذكر مصیبت حضرت سید الشهدا(ع) را شنید ، فوراً به مجلس عزا رفت و در عزای آن حضرت گریه زیادی كرد. وقتی به خود آمد، سخن شوهر به یادش آمد ، ولی وقت تنگ شده بود. متوسل به فاطمه زهرا(س) شد و به سوی خانه آمد، وقتی به خانه رسید . دید بانوانی سیاه پوش جمع شده و هر یك با چشم گریان مشغول خدمت می باشند و لحظه ای استراحت ندارند! در میان بانوان ، خانم بلند بالایی را دید كه در مطبخ مشغول پختن غذا است و بانوی مجلّله ای را دید كه پیراهن خون آلودی در كنار گذاشته است ! زن تازه مسلمان عرض كرد: ای بانوی گرامی! شما كیستید كه با قدوم خود این كاشانه را مزین فرموده و لوازم مهمانی را مهیا كرده اید ؟! آن بانوی مجلّله فرمود:« چون تو عزاداری فرزند غریب و شهیدم رابر كار خانه ات مقدم داشتی، بر فاطمه لازم شد كه تو را یاری كند تا با نكوهش شوهر خود رو به رو نگردی و پس از این بیشتر به عزاخانه فرزندم بروی.» بانوی تازه مسلمان عرض كرد: ای بانو! خانمی را در مطبخ می بینم كه مشغول غذا پختن و بیش از همه بی قرار است ، او كیست؟ فرمود:« نزد او برو و از خودش بپرس.»
بانوی تازه مسلمان رفت و پای او را بوسه داد و نامش را از او سؤال كرد فرمود:« من زینب ، خواهر امام حسینم.» در همین زمان، زنان یهودی با هفتاد مهمان وارد شدند، وقتی كه یهودی ها خانه را در كمال آراستگی و نور افشانی دیدند و بوی خوش غذاها به مشام رسید و در جریان واقعه گرفتند، همه مسلمان شدند.

براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 768
  • کل نظرات : 222
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 2121
  • آی پی امروز : 69
  • آی پی دیروز : 180
  • بازدید امروز : 755
  • باردید دیروز : 1,668
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 4,201
  • بازدید ماه : 9,963
  • بازدید سال : 152,377
  • بازدید کلی : 1,675,696